یا حق
(سلام در پست بعدی عکس جدیدی از حاج میر بیوک آقاگذاشته
ام.انشاءالله در پست های بعدی مطالب و عکس های دیگری نیز ازآن سید بزرگوار
خواهم گذاشت . البته لازم به ذکر است که بنده برای گردآوری مطالب موثق در چند
جلسه با فرزند بزرگوار حاج میر بیوک آقا ,به نام «حاج میر مرتضی» صحبت
کرده ام و نیز با افراد دیگری در جاهای مختلف ,واز جمله سر قبر آنمرحوم ,
مصاحبه کرده و مطالب را اکثرا همراه با اسامی اشخاص و محل سکونتشان ثبت و
ضبط کرده ام (صوتی و تصویری ) مثلا در مورد افراد بیماری که در سال های
دور و نزدیک به ایشان مراجعه کرده و شفا ...یافته اند یا نذر کرده و به
مقصود خویش رسیده اند . باید بگویم تعدادی از آن افراد هنوز هنوز در قید
حیات می باشند و اسامی و محل سکونتشان نیز موجود است که ان شاءالله در
صورت امکان با انها نیز گفتگو خواهم کرد و حکایت آنها را نیز خواهم نوشت .بدون شک اگر علاقمندی بخواهد خود اینگونه مطالب
را پیگیری کند با اندک مراجعه به روستای خلیفه لو و روستاهای اطراف انجا و
مناطقی از خود شهر اهر که بیشتر مهاجرپذیر است ,میتواند مطالب زیادتری را
در مورد ان سید بزرگوار بدست آورد .)
-----------------------------------------------------------------------------------------------
مرحوم حاج میر بیوک آقا بنده ای از
بندگان صالح خدا بود که در روستای خلیفه لو( از توابع بخش هوراند ،
شهرستان اهر ، در استان آذربایجان شرقی ) 02/05/1282 ه.ش بدنیا آمد و بعد
از 98 سال عمر پر برکت و بندگی خالصانه ی خدا در 08/07/1380 ه.ش به دیار
باقی شتافت . ایشان سیدی خوش خلق ، دارای محاسن اخلاقی و صاحب نفس بوده که
در عمل به دستورات الهی نیز بسیار کوشا بودند. در طول این سالیان دراز چه
در روستای خلیفه لو و چه در اواخر عمر که در شهر اهر ساکن شده بودند ،
همواره مورد توجه و احترام اهالی منطقه بوده و و البته ایشان در کمک به
مردم و حل مشکلات آنها نیز زبانزد آنها بود بسیارند بیمارانی که بواسطه ی
نذر کردن برای سید بزرگوار شفا یافته اند .بارها و بارهاتکه نبات یا
حبه های قندی که سید برآنها حمد وسوره توحید خوانده و فوت کرده بود
بیمارانی را شفا داده و هنوزهم در خاطر مردم باقی است .برای در امان
ماندن از هجوم پرندگان به باغ و یا بیرون کردن ماری که زندگی را بر اهل
خانه ای سخت کرده کافی بوده سید بر مقداری خاک حمد و سوره خوانده و فوت
کند و به مراجعان بدهد که در باغ یا در خانه بپاشند تا به خواسته ی خود
برسند و حتی گاهی سید صرفا با گفتن اینکه ای پر نده ها به حکم خدا از
اینجا بروید ، پرنده ها می رفتندموجب می شد پندگان همه از آنجا بروند.(
این کرامات البته برای بنده ی حقیقی خدا لطفی الهی است و می توانیم کار
هایی این چنین را در دیگر بندگان صالح خدا نیز ببینیم. مراجعه شود به
کتب مربوطه مانند نشان از بی نشان ها ،دل باخته و ... . مثلا در باره سید
عباس در کتاب دل باخته آمده که ایشان با خواندن سوره ای از قرآن و گفتن
ساس ها بروید باعث می شود که ساس های آن خانه که خیلی زیاد و مایه ی دردسر
شده بودند از آنجا بروند یا در نشان از بی نشان ها مطالب بزرگتر ی از عارف
بزرگ شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی نقل شده که شفا دادن مریض با دادن نبات یا
خرما و یا دستور دادن به ملخ هایی که به مزرعه ای هجوم آورده بودند از
کوچکترین کرامات آن عالم عارف می باشد ...)
شیوه ی زندگی ، افکار ،اخلاق و کردار مرحوم میر
بیوک آقا بسیار شبیه عرفای بزرگ و صلحایی است که در مورد آنها کتابها
نوشته شده است. در سیر و سلوک آن بزرگواران، که اکثرا از علما بوده اند و
تحت تعلیم استاد اخلاق و عرفان به درجات بالایی در بندگی خدا رسیده اند
،توجه به نماز اول وقت روزه داری ، نماز شب واحسان به خلق الله از راههای
کسب معرفت الهی و تقرب به درگاه الهی محسوب می شده است . بنده ی صالح خدا
شیخ رجبعلی خیاط در مورد راه های رسیدن به کمال واقعی و بهره مندی از
معانی توحید می فرمایند: به نظر حقیر اگر کسی طالب راه نجات باشد و بخواهد
به کمال واقعی برساند و از معانی توحید بهره ببرد, باید به چهار چیز تمسک
کند اول: حضور دائم , دوم: توسل به اهل بیت (ع), سوم: گدایی شبها , و
چهارم:احسان به خلق .( کیمیای محبت ، محمدی ری شهری،دارالحدیث،چاپ. بیست و دوم،1386 ،ص 160)
مرحوم میر بیوک آقا اهل نماز اول وقت بوده و به
گفته ی فرزندشان حاج سید مرتضی هر جا و در هر حالتی بوده وقت نماز که می
رسید و بلکه مدت زمانی مانده به وقت نماز خود را برای اظهار عبودیت در
درگاه الهی آماده می کرد . حتی دوقتی که به روستا های دیگر می رفت گاهی که
قبل از تاریکی به آبادی نمی رسیدند بین راه در کوه و دشت و در تاریکی نماز
اول وقت را بجا می آوردند.این روش ایشان تا آخر عمر پر برکتشان بود .نوه
ی آن بزرگوار می گویند که مرحوم سید در اواخر عمر که به علت کهولت سن
پیاده روی هم برایشان سخت بوده ولی همیشه برای شرکت در نماز جماعت در
مسجد ابو اسحاق ( نماز مرحوم آیت الله شیخ برقی (ره)) با پای پیاده تا
آنجا می رفت این رفتنشان هم حکایتی دارد ، بدین معنی که فاصله منزل ایشان
تا مسجد با پای پپیاده برای فردی جوان چیزی حدود بیست دقیقه می شود
ولی مرحوم سید به خاطر کهولت سن این مسیر را حدودا یک و نیم ساعته می رفته
و برگشتنشان نیز حدود همین مقدار طول می کشیده و این فقط به خاطر شرکت در
نماز جماعت بود که این سختی راه را تحمل می کرد . توجه به نماز و همواره
در طول زندگی آن مرحوم مشهود بوده است. در روستاها به افرادی که ایشان را
به خانه دعوت می کردند می گفت اگر همسرت نماز خوان است مرا دعوت کن و الا
من نان و غذای تو را نخواهم خورد می گفت مرا به خانه ای ببرید که اهل آن
نماز خوان باشند. در بین اهالی منطقه که سید را می شناسند مشهور است که
ایشان غذا و نانی را که بی نماز می پخته اصلا نمی خورده و در این مورد
هیچ تعارفی نیز با کسی نداشت و حتی در موردی به خانه ای که می رفته چون
عروس آن خانه نماز خوان نبوده ولی مادر شوهر اهل نماز بوده ، سید به او
می گفته که من فقط نان و غذایی را خواهم خورد که خودتان می پزید و حتی غذا
را هم خود شما بیاورید وببرید. البته مطمئنا سید در این موارد از الهامات
الهی نیز برخوردار بوده ، چون به نقل از فرزندش در مواردی خود سید می
گفته که غذا بیاورید و وقتی غذا را می آوردند وقتی سید نزدیک سفره می شد
ناگهان مکثی می کرده و می گفت من چیزی نمی خورم .هرچقدر هم اصرار می شد
قبول نمی کرد که من دیگر نمی توانم از این غذا یا نان بخورم . این مسئله
برای فرزندش نیز سوالی شده بود و چند بار که علت اینکار را از پدر
بزرگوارش می پرسد ، پدر می گوید در آن مواقع می بینم که خدا مصلحت نمی
داند از آن غذا بخورم و اینطور به من الهام می شود که انگار کسی آماده
است که گلوی مرا بگیرد و بفشارد می بینم که اگر تکه ای از آن غذا را در
دهان بگذارم در گلویم گیر خواهد کرد. حتی شده مواردی که جهت امتحان سید
در این طور مواردمخفیانه نانی از فردی بینماز را در سفره ی سید گذاشته
اند ولی سید فهمیده و نخورده و گفته که این مال شخص بینمازه . و بعد طرف
خودش جریان امتحان کردن را به سید می گوید. جریاناتی این چنین برای خیلی
از افراد پاک و صالحی اتفاق می افتد که در نقاط مختلف مشغول زندگی و بندگی
حضرت حق هستند ،و می توان در کتب مرتبط حکایاتی از این دست یافت که به
عنوان نمونه یک مورد را از کتاب دل باخته
(شرح شیدایی و دلباختگی سید عباس فرهمند پور "حسینی" ) اهل تهران ،نقل می
کنم:" یکی از بستگان ایشان میگوید :شخصی آقا سید عباس را دعوت کرده بود و
ایشان نمی خواست برود ,ولی با اصرار به ناچار پذیرفته بود وقتی غذا را
آوردند ایشان به آن نگاهی کرد وتنها به خوردن یک تکه نان و مقداری ماست
اکتفا کرد که صاحب خانه ناراحت نشود. هرچه گفتند چرا نمی خورید,ایشان می
گفت: میل ندارم و غذا را نخورد.
بعد از جلسه از ایشان پرسیدم: چرا غذا نخوردید ؟
ایشان گفت:« آنجا یک چیزهایی می دیدم که نمی توانستم بخورم » گفتم پس چرا
به ما نگفتید ؟فرمود: « من وظیفه ندارم به کسی بگویم من فقط برای خودم
وظیفه دارم. شما اگر توانستید خودتان را به این درجات برسانید, آن وقت
میتوانید مثل من عمل کنید ». (دل باخته ، مهدی عاصمی، انتشارات خادم
الرضا(ع)، چاپ اول،1384 ،ص 57-58)
که این خود تبلیغی عملی و موثر در مورد نماز بوده در کنار تبلیغ گفتاری آن بزرگوار که همه را به نماز اول وقت توصیه می کرد.
در این مورد ذکر توصیه ای ازپیر طریقت و مراد
سالکان ، شیخ حسنعلی نخودکی (ره)، خیلی بجا و مرتبط است که می فرمایند:
اینکه انسان دو سه خواب ببیند و یا وقت ذکر نوری مشاهده کند به هیچ وجه
مورد نظر حقیر نیست .عمده نظر در دو مطلب است : یکی غذای حلال و دوم توجه
در نماز و اصلاح آن .(حیات عارفانه ی فرزانه ها، حسن صدری مازندرانی
انتشارات مشهور، اول،1382،ج 2،ص 32 )
بسیار روزه می گرفت به طوری که نوه ی ایشان در
مورد روزه داری مرحوم سید از کلمه ی دائم الصوم استفاده می کنند و می
گویند که ما به سختی و با خواهش از ایشان می خواستیم در راه خدا روزه ی
مستحبی را بشکنند . ایشان خیلی به قسم خدا توجه داشتند و هر کار جایزی را
که با قسم خدا از او می خواستند انجام می داد.در
مورد بذل و بخشش و احسان های مرحوم سید نیز حرف بسیار است . می گویند باغ
زردآلو داشته که میوه اش را بین روستائیان پخش می کرده و می گفته این ها
احسان امام حسین (ع) هستند. فرزندشان می گویند بارها در مواقع قحطی منطقه
ای و یا خشکسالی سید با استفاده از نذورات فراوانی که مردم برایشان می
آوردند و حتی شده با فروش دام خویش (گاو یا گاو میش) و تهیه غلات از
جاهای دیگر به اطعام فقرا در خانه ی خویش می پرداخت و حتی هنگام رفتتن
آن مهمانان فقیر ظرفی نیز به آنها می داده ، جالبه که آن مرحوم فقرا را
برادر خطاب می کرده و آنها نیز سید را ! در تمام طول سال در خانه اش به
روی فقرا باز بوده و حتی مهمانهانی ازفقرا از روستاهای دیگر به مدت
چندین روز در خانه آن سید کریم رحل اقامت می افکنده اندو سید با روی باز
به خوبی از آنها پذیرایی می کرده است. وبه مناسبت های مختلف سفره ی اطعام
و احسانی برای مردم روستا می گسترد. (مرتبط با این قسمت مطلبی نیز از شیخ
رجبعلی خیاط نقل می شود:
شیخ رجبعلی علاوه بر تلاشهایی که باواسطه و بی
واسطه برای احسان به خلق و حل مشکلات گوناگون مردم داشت , به مناسبت های
مختلف به ویژه اعیاد مذهبی, در منزل کوچک خود از حاضران پذیرایی می کرد, و
برای اطعام اهل ایمان و گسترده بودن سفره ی احسان در منزل, اهمیت خاصی
قایل بود. همواره سفارش میکرد که بکوشید تا در خانه, سفره ی اطعام داشته
باشید و معتقد بود که اگر پول آن را بدهند تا نیازمندان برای خود غذا تهیه
کنند, آن خاصیت را ندارد .
دکتر فرزام میگوید: اطعام مساکین و فقرا از توصیه
های همیشگی ایشان بود . یک وقت من (به ایشان ) گفتم حالا پولی بدهیم چی؟
فرمودند:«نه غذا دادن چیز دیگری است و اثرش بیشتر است»
همه میدانستند که شیخ در نیمه ی شعبان چلومرغ می
دهد, عارف و عامی می آمدند وروی زیلوهای رنگ و رو رفته می نشستند و از
سفره ی احسان او بهره مند می شدند. شیخ به مهمان خیلی احترام میکرد و از
پذیرایی وی چیزی فرو نمی گذاشت .
تاکید شیخ بر اطعام اهل ایمان و پافشاری او بر
گسترده بودن سفره ی احسان در منزل و رعایت ادب مهمانداری , در حالی بود که
خود همواره در مضیقه ی مالی بود .) .( کیمیای محبت ، محمدی ری
شهری،دارالحدیث،چاپ. بیست و دوم،،1386ص228-229)
این است بخشی از سیر و سلوک عملی سید!سیدی که به
قرآن عشق می ورزد و به دیگران سفارش می کند که هر چه قدر می توانید قرآن
بخوانید. قرآن کلام خداست . از فردی که به ملاقاتش رفته بود می پرسد
سواد داری ؟ طرف می گوید بله ؟ .سید با شوق می گوید خوش بحالت ، و می
افزاید زیاد قرآن بخوان . و خود که سوادخواندن ندارد برای بهره مندی از
نورانیت قرآن ،آن کتاب آسمانی را در دست می گیرد و با عشق و حال و ارادت
آنرا می بوسد . به قول فرزندش (حاج میر مرتضی) قرآن را زیارت می کند . و
این زیارت قرآن توسط پدر به گونه ای بوده که هر بار به خاطر آوردن آن
صحنه اشک در چشمان حاج میر مرتضی می نشاند.نماز شب را از دست نمی دهد و
حتی شده که به خاطر جریانی ،که در پست های قبلی گفته ام ،هم هنگام خواب
نماز شب می خواند که شاید صبح نتونستم بیدار بشم و بعد صبح هم مانده به
نماز صبح بیدار شده و دوباره نماز شب می خواند.الله اکبر از این همه شور
و شوق و آفرین بر این بندگی ! نوه ی آن مرحوم می گوید با نزدیک شدن وقت
نماز آن بزرگوار مشغول نوافل می شد .بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب نماز
می خواند و دو زانو رو (رو به قبله ) می نشست و بعد حدود دو ساعت استراحت
می کرد. و عمدتا تعقیبات ایشان خواندن نماز بود !
در اینجا مناسب است نقل حکایتی از علامه طبا
طبایی (ره) در مورد اهمیت نماز شب : در خاطرات علامه طباطبایی (ره) آمده
که اوایلی که علامه به نجف اشرف تشریف برده اند روزی با عارف شهیر ،
علامه قاضی (ره)، که شاگردان بزرگی را در کلاس بندگی خدا و توحید تربیت
کرده مانند مانند علامه طباطبایی (ره) و مرحوم آیت الله بهجت (ره) و ...
برخورد می کنند که علامه قاضی (ره) دست بر شانه ی علامه طباطبایی (ره) می
گذارند و می گویند: "فرزندم ! آخرت می خواهی نماز شب بخوان ، دنیا می
خواهی نماز شب بخوان ."
خدا آن مرحوم را و اموات شما و بنده را نیز غریق
رحمت خویش گرداند که هر چه هست در بندگی آن یکتا خدا ست. ازآنجا که انس
وارتباط با مطالبی این چنین هم آموزنده است و هم مشوقی موثر است و نیز از
آنجا که انسان موجودی تاثیرپذیر و تغییرپذیر( و تاثیرگذار) است اینگونه
حکایاتآشنایی با بندگان صالح خدا و شیوه ی زندگی و عبودییت انها و نیز نقل
کرامات آنها می تواند تاثیر مثبتی در بسیاری از افراد علاقمند بگذارد . و
از این رو است که کتبی بسیار در شرح حال اولیای الهی و صلحا نوشته شد. و
حکایات بسیاری نیز نقل شده است که از ان جمله اند :
نشان از بی نشانها (شرح حال بنده ی صالح خدا , شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(ره) ) , کیمیای محبت (شرح حال بنده ی صالح خدا شیخ رجبعلی خیاط (ره) )،در
کوی بی نشانها ( شرح حال بنده ی صالح خدا , آیت الله شیخ جواد آقا انصاری
همدانی ) در محضر لاهوتیان (شرح حال بنده ای صالح خدا شیخ جعفر آقا
مجتهدی (ره)یا کتابهایی که در موردعالمان و عارفان بزرگی مثل علامه قاضی
(ره) ، غلامه طباطبایی(ره) آیت الله بهجت (ره) ،سید هاشم حداد (ره)و
...که شاید بعدا در پستی جدا تعدادی از این کتب را معرفی کنم و مطمئنا
حکایاتی از آن بزرگواران را نیز نقل خواهم کرد . انشاالله
با نظرات خویش ما را یاری و راهنمایی کنید. خیلی ممنونم
حکایات دیگری از مرحوم سید در پست های بعدی نوشته خواهد شد. یاحق